- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و مناجات با حضرت زینب سلام الله علیها
با لـشگـرت دوبـاره بـیا انقـلاب کن شام خراب را سر شامی خـراب کن از مـا مـدافـعـان حـرم انـتـخـاب کن روی تـمـام سیـنه زنـانت حساب کن یاد عـرب نـرفته که فیروز زاده ایم! تا پـای مـرگ پـای شما ایـسـتـاده ایم مکر سـقـیـفـه نـقـشه خصمانه ریخته در باغ دوست آفت بـیـگـانه ریـخـته هیـزم اگر چه بر در این خانه ریخته دور وبر تو این همه پـروانه ریخـته ما که نمـرده ایم شما بی حـرم شوی زهرای بی مزار در این شهر غم شوی پـایـیـز را فـراری خـشــم بـهـار کن این قوم را دوباره به نفرین دچار کن تیغی دودم به قـره طوفان سوار کن اصلا به ذوالفـقار عـلـی واگـذار کن بــایــد دمـشـق آیــنــۀ کـربــلا شــود تا این گره به دست عـلـمـدار واشود
: امتیاز
|
مدح حضرت زینب سلام الله علیها
بیا ای دل به درد شیعه درمان می کند زینب حسینش داده دم مـعجـز نمایان می کند زینب اگـر با نـیـت فـیـض آمـدی طـوبا به اقـبـالت تو را بر سفـره عبـاس مهمان می کند زیـنب من از قطره کمم اما به دریا نـاز خواهم کرد که مور بی بضاعت را سلیمان می کند زینب پـیـام زیـنـبـیـه این بُود از بعد صـدهـا سـال یزیدی مسلکان را خانه ویران می کند زینب معین عترت است این مـحـیـی آیات عاشورا چو زهرا مـادرش تبلیغ قــرآن می کند زینب هراس افتاده بر قلب یـهـود از قهر حزب الله که یاری بر کفن پـوشان لبـنان می کند زینب الا سـربـاز عـاشــورا بـگـو لـبـیـک یازیـنب اگرمشکل به کارت هست آسان می کند زینب
: امتیاز
|
مدح و مرثیه حضرت زینب در اسارت
باید سـرود از حـلـم زیـنب ایـهـا الناس باید که گفت از رکن مذهب ایها الناس با اشک چـشـمم در مـقـامـاتش نوشتم: استــاد بـی هـمـتـای مکتب ایهـا الناس آیــا کـسـی مـانـنـد او در وادی عـشـق کــرده ادای حـقِّ مـطـلب ایـهـا الناس؟ چـادر نمــازش سوخت اما کــم نیاورد گرچــه شد از ماتــم لبــالب ایها الناس دروازۀ ســاعات بود و زینب ای وای رقاصه ها بر دور مــرکب ایـها الناس نامــوس حـق را بر سـر بــازار بردند با حــال و روز نـامــرتب ایـهـا الناس بزم شـراب و خیزران... قاری قــرآن کوه حیا می سوخت از تـب ایها الناس جــای تمام بچه ها او کـعب نی خورد در شام، قــدّش شد مــورّب ایها الناس آنقدر این عـالـم بــلا در جام او ریخت بر کـعـبـۀ غــم شد مـلّـقـب ایهـا الناس مانند زهــرا شـد... تـعـجـب هـم ندارد این گــریه های در دل شب ایها الناس می آیـد امشب بــاز از کـنـج خــرابــه سوز نوایش "ربی یا رب..." ایها الناس با خـطـبه هایش شـام را از پا درآورد زینب و مــا ادراک زیـنـب ایها الناس
: امتیاز
|
مدح و مرثیه حضرت زینب در اسارت
ای قــامت همیشه تر از قبــل استــوار ای بانــوی نـجـابت و ای بانوی وقــار روشن تـرینِ آیــنــه ها بر جــبــیـنِ تو قــد می کشد ز هر نـفست قــامت بهار زیبـاتـرینِ حــادثــه هـا با تو هـم قـرین زیـبــاتـرینِ جـلــوۀ حق از تو آشکــار تو در بـهـشت و آینه ها هـم جــوار تو اما هـنوز چشم تو گــریان و سوگــوار بغض رسایت آینــه ها را به هم تـنـیـد در فصل سنگ و آینه و داغ و انکسار بگــذار از صــلابت تو کــوه بشکــنـد ای بانــوی همیشه تر از پیش استــوار
: امتیاز
|
مدح و مرثیه حضرت زینب در اسارت
سبــز است بـاغ آینــه از بــاغبــانیات گــل کرد شوق عـاطفه از مهربانیات از بس که خار خاطره بر پای تو نشست چــشم کسی نـدیــد گــل شــادمــانیات حتی در آن نمــاز شبی که نشستـه بود پـیــدا نـشـد تـشـهّـدی از نــاتــوانـیات آنجا که روز کـوفه ز رزم تو شام بود شوق حماسه میچکد از خطبه خوانیات آری شکـست فـرق یـزیـد و یـزیـدیان از خطبـه های حیدری و جان فشانیات با آن سری که در طبق آمد، شبی بگو لبــریــز بــوسه بــاد لب خیــزرانیات عمر سه ساله صبر دل از لاله میگرفت آتــش نــمیزنـیــم به داغ نـهــانــیات
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت زینب سلام الله علیها
به نام آنکه به ما داد، درس ایـمان را همان که زندگی اش زنده کرد انسان را همان که بر همگان درس عاشقی آموخت ز دست لیلی و مجنون گرفت میدان را به نام نـامی آن بانـویی که بـا زحمت نشـاند بر لب عـالـم دم حسین جـان را اگر نـبـود، نـبـودیــم نوکـران حـسیـن میان سـفـرۀ ما او گـذاشت این نان را همان کسی که همیشه حکایت صبرش صـبـور کـرد دل مــادر شـهــیـدان را به نـام آن زن مـرد آفـریـن کـربــبــلا همان که از دل ما برد ترس طوفان را کجاست دشمن شیعه حریف می طلبیم مرید حضرت زینب عـقـیـلـة العربیـم دوباره در دلم آشوب محشر کـبراست چگونه من بنویسم از آن که بی همتاست گرفـته ام به روی دست کـاسۀ چه کنم و مانده ام که بگویم خدیجه یا زهراست؟ خدا کـند که بفـهـمـیم کیست این بـانـو شناخت هر که مقامش از اولیاء خداست نوشـته اند که خـیلی به مـادرش رفـتـه نوشتـه اند که خـیـلی فـدائی مـولاسـت نوشته اند که یک عمر اهل نافـله بـود مراد و پیر تمام نماز شب خوان هاست نوشته اند از آن دم که چشم خود وا کرد اسیر و عاشق و حیران سید الشهداست نـوشـتـه انـد کـرامــات کــوثـری دارد ببـین مقام عـلـی را چه دختـری دارد رسیده شیـعـه به اینجـا به همت زینب زمیـن حـسـیـنیـه شد با عـنـایت زینب چه با شکـوه سپاهی چه لشکری دارد حــسـیــنـیـان جـهــانــنـد امـت زیـنب بزرگ و کوچک عالم، محرمِ هر سال شوند راهی روضه؛ به دعـوت زینب هزار طایفه در روز اربعـین جـا شـد مـیــان کـربــبــلا بـا کـرامـت زیـنـب هـزار شـکـر خـدا را که خـانـوادۀ مـا شدنـد نـوکـر دربـار و رعـیـت زینب بــرای دیــدن آن جـمـعـۀ فــرج بــایـد قـسـم دهـیم خـدا را به حـرمت زینب اگـر نـبـود کـسـی سینه زن نبـود الان دلی اسیـر حـسیـن و حـسن نبـود الان قـسم به حـرمت چـادر سیاهـتـان بـانو من آمـدم بشـوم سـر به راهـتـان بـانو بَــدَم درست ولی افتخار من این است گـذشـت زنـدگی ام در پـناهـتـان بـانـو بده اجازه ای امشب دل مرا خوش کن که خـدمـتی بـکـنـم در سپاهـتـان بانو خـدا کـند که مرا بعد مـرگ بشـنـاسند به نـام کـارگـر خـیـمه گـاهـتـان بـانـو خــدا کـنـد برسد عــقــل من به تفسیرِ قــیــام کــربــبـلا از نگــاهـتـان بـانـو غـلام کوچک و پستم بیا بــزرگـم کن قـسم به جان حـسینت رسول ترکم کن تـویی که قـبـلـۀ اولاد مـرتـضی بودی تویی که فـاطـمـۀ شهـر کـربلا بـودی حـرام بـود نــگـاهِ به سـایــه ات حـتـی تـو یــادگـاری پـیـغـمــبـر خـدا بـودی تویی که نام شریفت همیشه حرمت داشت به روی ناقـۀ عـریان بگـو چرا بودی تویی که بود هـمیشه حـسیـن هـمراهت چه شد که همسفر شمر بی حـیا بودی کسی که خواند تو را خارجی نبود اصلا در آن زمان که به آغوش مصطفی بودی به احترام تو باید فرشته گل می ریخت میـان شـام چه شد زیر سنگ ها بودی شکست حرمت بال و پرت زبانم لال چه آمـده به سـر معجـرت زبـانـم لال
: امتیاز
|
مدح و مصیبت حضرت زینب سلام علیها
نمی دانم چه بر سر خامۀ عنبر فشان دارد كه خواهد سِرّی از اسرار پنهانی عيان دارد به مدح دختر زهرا مگر خواهد سخن گويد كه بانغمات منصوری «أنا الحق» برزبان دارد به آهنگ حسينی مدح خاتون حجـازی را به صد شور و نواخواهد به عالم رايگان دارد چه خاتون آن كه اورا نورحق در آستين باشد چه خاتونی كه جبريلش سر اندر آستان دارد حـيـا بنـد نـقـاب او بـود عفـت حجـاب او ز عصمت آفتاب او مكان در لا مكان دارد بيا عصمت تماشا كن كه از بهر خريداری در اين بازار يوسف هم كلاف ريسمان دارد نبوت شأن پيغمبر ولايت در خـور حيـدر نه اين دارد نه آن دارد نشان ازاين وآن دارد تكلم كردنش راهر كه ديدی فاش می گفتی لسان حيدری گويا كه در طی لسان دارد بودناموس حق آن عصمت مطلق كه ازرفعت كميـنه چـاكر او پا بـه فرق فـرقدان دارد بـود نه كـرسی افـلاك كمتـر پـايۀ قـدرش اگر گويم كه قصر قدر و جاهش، نردبان دارد ز شرم روی اوباشد كه اين مهر درخشان را به دامان زمينش آسمان هر شب نهان دارد زنی با اين همه شوكت نديده ديدۀ گردون زنی با اينهمه سطوت كه در عالم نشان دارد چرابا اين همه جاه وجلال وعصمتش دوران ميان كوچه و بازار، هر سویش مکان دارد خرد گفتا خموش ای بی خبرازسراين معنی كه هركس قربش افزونتر، فزونتر امتحان دارد ندارم باور ار گـویـند، دیـدش دیـدۀ مـردم که دود آه خویشش مخفی از نامحرمان دارد سخن آهسته تر باید که شاید بشنـود زهـرا وگرنه سوز آهش صد خطر برحاضران دارد
: امتیاز
|
مدح و مصیبت حضرت زینب سلام علیها
اى زينب! اى كه بى توحقيقت زبان نداشت خـون آبرو، محبّت و ايـثـار، جان نداشت بى تو حـيا به خاك زمين دفـن گشـته بود بى تو شرف ستاره به هفت آسمان نداشت در بـاغ وحـى بيــن دو ريحـانه ی رسول رعـنـاتـر از تو فاطمه سرو روان نداشت تـو عـاشـقـى چــو يــوسف زهـرا نداشتى او چون تو عاشقى به تمام جهان نـداشت بى تو شكـوفه هاى شهادت فـسـرده بــود بى تو رياض عشق و وفا باغبان نداشت آگـاه بود عـشـق، كه بى تـو غـريب بـود اقرار داشت صبركه بى تو تـوان نداشت در پـهـن دشت حـادثه، بـا وسعت زمـان دنيا سراغ، چون تو زنى قهرمـان نداشت تـاريـخ صتابـران جهـــان جـانگــداز تـر از قـصّـه صبــورى تــو داستـان نـداشت هفـتاد داغ بر جگـرت بود و باز خصـم تنها نه از سـخن، ز سكوتت امان نداشت گر پـاى صبـر و همّت تو درميان نـبود اسلام جز به گوشـۀ عـزلت مكان نداشت كاخ سـتم به خـطـبه تو گشت زيـر و رو تـابى به پـيـش قـلّـه آتـش فـشـان نـداشـت اين غـم كجـا بـرم كه گـل دامـن رسـول آبـى به غـيـر اشك غـم بـاغـبـان نـداشـت شبها گرسنه خفت و نمـاز نشسته خـواند سهـم غـذاش داد به طفـلى كه نـان نداشت او دخت مادريست كه از جـور دشمنـان حـتّى درون خـانه خـود هـم امـان نـداشت روزى به زيـر سـايـه پـيـغـمـبــر خـداى روزى به جز سر شهــدا سايه بان نداشت زينب اگر نبود، شجـاعـت به گــور بـود زيـنب اگـر نبـود، شهـامـت روان نداشت زينب اگـر نبـود، وفــا سـرشكـسـتـه بـود زينب اگر نبـود، تـن عـشـق جـان نداشت زينب اگر كمر به اسـارت نـبـسـتـه بــود آزادى اين چـنـين، شـرف جاودان نداشت زينب اگـر نبـود پس از كــشتـن حسيــن گــلـدسـتـه صــفـا، صـداى اذان نــداشـت ميثم هماره تاكه به لب داشت صحـبـتـى حرفى بجز مناقـب ايــن خانـدان نــداشت
: امتیاز
|
مدح و مصیبت حضرت زینب سلام علیها (زبانحال )
من آن فـرشته ام كه به دنـيا نشـستـه ام حـورايه ام و به دامن تـقـوا نشـسـته ام من چشمه ام جدا شده از كوثر بهشـت طـوبـايم و بـه گـلشن طاهـا نشـسته ام عـطر ولايـتم من و پـيچـيده در فـضـا نـور محـبـتـم كه بـه دلهـا نـشـسـتـه ام من زينبم كه مظهـر صبر و شهـامتـم وز مَكرمت به طارم اعلى نشـستـه ام نور عـلى و فـاطمه در جان من دميـد چون در كنار حيدر و زهرا نشسته ام ايـمان آن دو را بـه وراثـت گـرفـته ام ايـثـار آن دو را بــه تمـاشـا نشـسته ام من ديــده ام كـلاس دبـسـتـان وحـى را در پاى درس خواجه اَسراء نشسته ام دارم نـشــان زَيْـن ابـيـهـا مـن از پـدر چون در حـريـم اُمّ ابـيـهـا نـشـستـه ام من تـربـيت به دامن زهـرا گـرفـتـه ام در بزم اُنس عصمت كبرى نشـسته ام بابم على چو نقطه بسم الله است و من چون كسره پاى نقـطه آن با نشسته ام سنگينى رسالت خونها سبب شده است من در نمـاز شب اگر از پا نشـسته ام ازبس كه داغ برجگرمن نشسته است آتش به جان چو لاله صحرا نشسته ام با اين مقام، آن همه ديدم ستم ز دَهــر كز بـارغـم شكـسته و از پـا نشسته ام در چار سالگى غـم چهل سال دیـده ام چون در فـراق سـيّـد بـطحا نشـسته ام من ديده ام شهـادت مادر به چشم خـود در سـوگ آن حـبـيـبه يكـتـا نشـسته ام رُخسار غرقِ خون على ديده ام، دريغ آن دخـترم كه در غـم بـابـا نشـسته ام داغ حـسن شـرارۀ غـم زد به جان من در مرگِ آن امـام به غـوغا نشسته ام در انقـلاب سـرخ حـسينى بـه يـاريش بـر محـمل اسارت و غـم ها نشسته ام برخاستم ز جا به هرجا كه او بخواست وآنجا كه او نشـست من آنجا نشسته ام يا از غــم شـهــادت عـبـاس سـوخـتـم يــا در عــزاى زادۀ لـيـلا نـشـسـتـه ام از پـاى در نيـامـدم از هـر بـلا، ولـى پيـش سـر حـسيـن من از پـا نشسته ام آمد سـويم مؤيد و مى گـفت عمه جـان بـر درگهـت بـراى تـمـنّـا نـشـسـتـه ام
: امتیاز
|
مدح و مصیبت حضرت زینب سلام علیها
سوز دعاست همدم شب زندهداریت ای من فدای مقدم شب زندهداریت پروانه وار گرد حـرم چرخ میزدی کـوه صفـا محـرم شب زندهداریت
: امتیاز
|
مدح حضرت زینب سلام الله علیها
تویی که قبله ی جــان، خاک آستانــۀ توست عـفـاف، پـرده نـشــیـن حـریـم خانۀ توست تـو آن هُــمـای هـمـایـون عـرش پـــروازی کــه اوج قــلـــه اســرار، آشـیـانـــۀ تـوست تـو آن درخـت بـرومـنـد طـــور تـوحـیـــدی کـه نـغـمه ساز انـا الله، هـر جـوانــۀ توست تویی عـقیـلـه عتـرت، تـویی سلاله ی نـور که نـقدعصمت حقّ ، گوهـر خزانۀ توست تـو زیـنـبـی که خِـرَد غـرق لُـجّـة حـیـــرت زقـدر و مـنـزلت روح بــیـکرانـۀ تـوسـت چـنـان بـه کـــوی وفــا دادِ عـاشـقـــی دادی که نـقـل مجلس لاهوتـیان فـسـانـۀ تـوست تو شــمـع سـوخـتـه جـانـان آتـشـیـــن نـفـسی زوال خـرمـن کـفـر وسـتـم زبـانۀ توست چنان ز منـطق شیـوا به خصم طـعـنـه زدی کـه سـرشکستـه ز آزار تـازیـانـۀ تـوست یـزید رفت و ازو در جـهـان نـمــانــده اثـــر نه شام ، بلکه به هرکشوری نشانـۀ توست تـو آن خـطـابه ی والا بـه نـقـل گـفـتـی بـاز کـه داسـتــان غـــم مــادر یــگـانـۀ تـوست هــنـوز چشـم سـمـاواتـیـــان بـه دامـن طـف بـسـوی نـافـلـه و گـریـه شــبـانـۀ تـوست نه داستـان تـو ، تـنــها حـدیـث عـاشـوراست کـه از کــران ازل تا ابــد زمـانۀ تـوست پــیــام خــون شـهـیـدان عـرصه ی تـاریـخ رسالتی است که تا حشرزیب شانۀ توست به نـظره ای زسـر لطف (جذبـه) را بـنواز که کـیـمـیـای نـظر ، خـاک آستـانۀ توست
: امتیاز
|
مدح حضرت زینب سلام الله علیها
آن که نامش کرده عالم را مسخر زینب است آنکه وصفش می رباید هوش از سر زینب است مادرش آموزگــار مکتب شرم وحـیـاست فارغ التحصیل دانشگاه مـادر زینب است گر عـلی بن ابی طالب بود معـیـار صبـر آن که صبرش با علی گردد برابر زینب است گفت پیغمبر حسیـنـم هست کشتی نـجـات بادبان و محور و سکان و لنگر زینب است هست از درهای جنت یک درش باب الحسین فاش می گویم کلید قفل آن در زینب است آن چه داغ شش برادر را به خود هموار کرد تا بماند جــاودان دین پـیـمـبر زینب است
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت زینب سلام الله علیها
ای مجـد و شـرف زینت نـامت زینب ای قـبـلــۀ عـارفـان مـقـامت زیـنـب از روز ازل ز داغ یــاران حــســیـن زد سـکـۀ غـم فـلک به نـامت زینب گـلـواژه ی سـبـز لــوح ایـجـاد تـویـی گل کرد، شـرف به احـترامت زینب با داغ جـگـر سوز، شرنگ غم و درد هـفـتـاد و دو بار شد به کـامت زینب ای قــافـلـه ســالار ره کـــوفـه و شـام بــسـتــوده خـداونـد مــرامـت زینـب روزی که اسـیـر دشـــت بـیـداد شـدی آزاد شـد عــالـم از پـیـامـت زیـنـب آزاد زنــی و در سـخــن مــرد افـکـن اعـجـاز بـود به هر کـلامـت زیـنب خورشیـد فـراز نـیـزه در منظر خـون می خـواند سـرود، در قـیـامت زینب
: امتیاز
|
مدح و مصیبت حضرت زینب سلام علیها
این زن که از برابر طـــوفان گذشته بود عمرش کنار حضرت باران گذشته بود صبرش امان حوصلـــه ها را بریده بود وقـتی که از حــوالی میـدان گذشته بود باران اشک بود وعطش شعله می کشید آب از سر تـمــام بیابـان گــذشتــه بـود آتش گرفته بود و سر از پا نمی شناخت از خیمه های بی سروسامان گذشته بود امــا هــنــوز آتش در را به یـــاد داشت آن روزها چه سخت و پریشان گذشته بود آن پــرده هــای آخــر صفین ناگـهــان از پیش چـشــم آینه یک آن گذشته بـود می دید آیه آیه آن زیــر دست و پاست کار از به نیزه کردن قـرآن گذشته بود زینب هزار بار خودش هــم شهید شـد از بس که ازکـنــار شهیدان گذشته بود یک لحظه از ارادت خود دست برنداشت عــمــرش تمام برسر پیمان گذشته بود بر صفحه های سرخ مقاتل نــوشته اند این زن هزارمرتبه از جان گـذشته بود
: امتیاز
|
مدح و مصیبت حضرت زینب سلام علیها
زینب وَرای فکر و خیال من و شماست مــدّاح او فقط وَ فقط شاه کـربــلاست بی بیِّ آسـمــانیِّ عــالم عــقــیــله ایست کو افتخار مادر سادات و مــرتضاست عشق حسین وعاشق ارباب زینب است این عشق و عاشقیِّ خدایی گرانبهاست درسینه اش صحیفه ای از روضه حک شده معنای روضه خوانیُّ ومفهوم اشک ماست هــمــراه و هــمـدم حـرم الله در عذاب او ســاربـــان قـافلۀ غصِّه و عـزاست او هــر چـه داشت نذر ولیِّ زمانه کرد اصل ولایت است که با زینب آشناست او دیــده دست و پا زدن شــاه تشنه لب او دیده روی نیـزۀ کینه سری جداست با خطبه شام و کـوفۀ غــم را به هم زده او حیـــدرانــه قــاصد جریان نینواست پــــای ســر بریده ی دلبـــر نـــوای او با گــریــه ذکر العجل آقــــا بـیا بیاست
: امتیاز
|
مدج حضرت زینب سلام الله علیها
قصد كرده است خـدا جلـوۀ ديگر بكشد سورۀ مـريـمـي از سـورۀ كـوثـر بكشد بگذاريد همين جــا به قـدش سجـده كنم نگــذاريد دگــر كـار به محــشــر بكشد دختر اين است اگر، فاطمه پس حق دارد از خـداوند فــقـــط مِـنَّـت دخـتـر بكـشد مــادرِ دَهــر نـزائـيد و نخـواهــد زائـيد آنكـه را از سـرِ اين آينه مـعـجـر بكشد بـــالِ جبــريــل به اين قُــبه تمايل دارد تا دمشق هست چرا جاي دگر پر بكشد؟! زينب آنقَدر بزرگ است كه آماده شده است يكســره جـام بـــلاي همه را سر بكشد قبل از ايني كه خودش جلوه كند آماده ست عـالـمـي را به تـمـاشايِ بــرادر بكـشد
: امتیاز
|
مدح و مصیبت حضرت زینب سلام علیها
آنکه از وصفش زبان گردیده الکن زینب است آنکه نطقم در مدیحش گشته کودن زینب است آنکـــه بعد از نهضت سـرخ حسین بن علی پیــکـــر دین خـــدا را بود جوشن زینب است آنکــه بـــا ایــراد نـــطــق آتشـیـن خـویشتن مشعل دیـن خــــدا را کرده روشن زینب است آنکه با تیغ زبان، کار دو صد شمشیر کـرد تا که گردد از خطر، اسلام، ایمن زینب است آنچنان جـنـگـیــد با دشمن که از آن ابتـکـار دشمنش از پــرده دل گفت احـسـن زینب است آنکه با فکر بلند خویش کــرد از بُن خراب کـــاخ استبداد را بر فـــرق دشمن زینب است لاف نَبود گـــر بگـــویم بعد زهـــرای بتـول در جهان آفـرینش بــهــتــرین زن زینب است
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
چهارده بند به نيت چهارده معصوم در مدح حضرت زينب (س) دوست دارم كه ترك لاف كنم خـلــوتــي رفته اعتكــاف كنم سخن از كاف و ها و يا گويم صحبت ازعين وشين وقاف كنم الـسـلام اي مـلــيـكــه ی دنـيـا الـسـلام اي شـفـيـعـه ی عـقـبا خـطـبــه هــايت مبــلــغ مكتب گــريــه هايت مــروج مذهب اي خــداونــد عـشـق يــا زينب عبـد در بند عـشـق يــا زينب زير و رو كردهايم كون ومكان نيست مــانـند عشق يا زينب عـقــل، مجنــون توست سيـدتي عشق مـفـتــون توست سيدتي آنكه از بــار غــم خميـده توئي داغ بر روي داغ ديــده تــوئي توئي آن بانوئي كه فــاضله بود بري از نقص بود و كامله بود چون كه ميرفتي اي علي رفتار به سوي قــبــر احمد مختــار اي مهـيــن جـلــوه ی دلارائي وي بهين اسوه ی شكـيـبـائي گر شود صبر با تو رو در رو پيش پــاي تو ميزند زانــو من كجا مدح دخت دخت رسول ناز پرورده ی عـلي و بتــول
: امتیاز
|
مدح حضرت زینب سلام الله علیها
بعد زهرا بهترین زن بین زن ها زینب است لاف نَبود گر بگویم عین زهرا زینب است گر بپرسی کیست استاد دبیرستان عشق خیل شاگردان همه گـویند تنها زینب است گر بسنجی در ترازوی عمل معیار صبر صبر گوید قهرمان صبر دنیـا زینب است گر مقام او بود از جمع معصومین جدا آنکه از هرمعصیت باشد مبرّا زینب است در ریاضی گر حساب جمع از مِنها جداست آنکه از جمع شفاعت نیست مِنها زینب است آن که با تیغ زبان، کار دو صد شمشیر کرد کوه صبر و استقامت روح تقوا زینب است آن که با ایراد نطـقی کرد مـانند عـلی زاده مرجانه را محکوم و رسوا زینب است آن که بهـر ما جهـاد فـی سبـیـل الله را با اسارت می کند تفسیر و معنا زینب است با شهامت چون اسارت گشت توأم، عقل گفت آنکه در دنیا نظیرش نیست پـیدا زینب است شـاعر ژولیـده می گـوید به آواز جـلـی بین زن ها بهترین زن بعد زهرا زینب است
: امتیاز
|